امسال سال خیلی عجیبی برای من بود. انگار به همه چیز چنگ زدم. شروعش از احساس استقلال شروع شد.قبل از سال ۱۴۰۱ یک آن متوجه شدم مهمترین ارزش زندگیم یعنی استقلال رو ندارم. ۲۳ سالم بود و هم با خانواده بودم و هم بیکار!یک آن احساس کردم باید بزنم بیرون! چه طوریش مهم نبود ولی …
چند وقتیست که همه جوره با همه چیز درگیرم. نام این دورانم را “درحال دگرگونی” مینامم. پیامهای عجیبی در قلبم، در خوابم و پیرامونم میبینم که نام و تعریفی برایشان ندارم. بیش از هر چیزی نسبت به آنها تسلیمم. گوسفند قربانی یک شب خوابی به شدت عجیب و عمیق دیدم. پیامش آنقدر مهم، کاربردی و …
اولین بار به کمک دنیای نوشتن فهمیدم که اولین قدم برای کشف ایدههای ناب استفاده از “چه میشد اگر” هاست. حالا برای اولین بار تصمیم گرفتم وبلاگنویسی با گوشی را از دل همین چه میشد اگر امتحان کنم. اتفاقات زیادی از آخرین باری که اینجا نوشتم بر من گذشته دوست داشتم بگویم هنوز خودم هستم …
پدربزرگ من در یک روز معمولی تیرماه به ناگاه بدحال شد و صبح روز بعد در بیمارستان درگذشت. هضم رفتن او برای هیچ یک از عزیزانش راحت نبود. یک روز بعد از حمام چیزهایی به ذهنم رسید. تا پیش از آن برایم سوال بود چرا انقدر حضورش را همه جا احساس میکنم. حس میکنم چیزی …
فرض کنید که یک روز جمعه است و شما قرار است با خانواده و دوستان فیلم تماشا کنید. اگر قرار باشد شما به آنها فیلم پیشنهاد کنید معمولا اولین سوال آنها چه خواهد بود؟ حالا داستانش چیست؟ معمولا اولین چیزی که از ما میپرسند مربوط به داستان فیلم است که اگر نتوانید خوب آن را …
چند وقت پیش، به یاد فیلم ویکتوریای جوان افتاده بودم که داستان زندگی ملکه ویکتوریاست. در این فیلم، او اشاراتی به اپرای محبوبش میکند. گوش دادن به اپرا سلیقه خاصی میطلبد. در ایران هم که من ندیدهام. به مرور با تغییر ذائقه موسیقیام، از این سبک بیشتر خوشم آمد. خب نکتهای که متوجه شدم این …
یک چند وقتی است که روزگار بر وفق مراد نمیچرخد. دشمنانمان دلشان خوش باشد اما راستش خوشحالم که تاریکی را دیدم تا بتوانم نور را بیابم. از اخبار خواندنی اخیرم باید بگویم که رمان عوضی اثر ژوئل اگلوف را خواندهام و مشغول کتاب چگونه کمالگرا نباشیم استفن گایز عزیز هستم. درباره عوضی حتما نطقی خواهم …
امروز روز جالبی طی شد. بعد از شب قبل که به مهمان داری و بیقراری گذشت، من فرصت نکردم که سناریوی درست و درمانی برای اولین ویدیوام بنویسم. روز بعدش فرا رسید و پریود شدم! میدانید که میگویند که بیانش زشت است، ولی راستش این دردیست که اکثر زنان دارند و پوشاندنش مثل انکار کردن …
امروز روز خاصی برایم بود. قرار شده بود که دیگر درست و درمان محتوای پیج اینستا را منتشر کنیم. این هفته خیر سرمان کلی کار کردیم. مثلا قالب پستهای پیجم و فایر را طراحی کردیم و اینکه سعی کردیم برای محتوای هفته، هماهنگی و ایده پردازیهایی داشته باشیم. بلاخره این شنبه خاص فرا رسید. البته …
یک روز صبح بعد از چهار ساعت خوابیدن با فلاکت ساعت ۶ صبح برای نماز صبح بیدار شدم. آنقدر دنیای خوابم برایم واقعی بود که احساس میکردم واقعیت باید خواب باشد. بعد از نماز افکاری در ذهنم چرخ میخورد. افکاری که خوشایند نبود و نشانه آخرین بارقههای امیدم به روند کلاسهایم بود. داشتم پیش خودم …