امسال سال خیلی عجیبی برای من بود. انگار به همه چیز چنگ زدم. شروعش از احساس استقلال شروع شد.
قبل از سال ۱۴۰۱ یک آن متوجه شدم مهمترین ارزش زندگیم یعنی استقلال رو ندارم. ۲۳ سالم بود و هم با خانواده بودم و هم بیکار!
یک آن احساس کردم باید بزنم بیرون! چه طوریش مهم نبود ولی خب تصمیم بزرگم کار و زندگی توی تهران بود. اومدم و خیلی بامزه همه چی نشد و برگشتم!
بعد از اون راستش کمکم تو یه زمینه دیگه یه آب سرد دیگه روم ریخته شد. متوجه شدم که هیچکس واقعا قرار نیست منو به رویاهام برسونه.
برگشتم عقبتر و به این فکر کردم که آرزوی تمام زندگیم چی بوده ولی نکته اینجا بود که تا اواخر ۲۳ سالگیم اصلا اعتماد به نفس دنبال کردنشو نداشتم!
توی ذهنم میگفتم نمیشه ولی از وقتی کمکم قدرتشو تو درونم ایجاد کردم دنیا نشونم داد که نه میشه! این خودم بودم که تا الان بزرگترین مانعم بودم.
اینا شعار به نظر میرسن ولی تکتک این رخدادا واقعا برای من گذشت. بعد از اون با سندروم افسردگی تولد آشنا شدم. فکر میکردم مسخرست که هر سال من ماه تولدم و علی الخصوص روزش خیلی خیلی افسرده میشم و اصلا مثل چی از همین حالتام میترسیدم ولی بعد دیدم نه واقعا یه چیزایی اینطوری وجود داره!
همین سال حالم به حد خیلی حادی رسید. حتی کمک هم گرفتم ولی مشاوره اصلا جوابمم نداد تا اینکه کمکم خودم باهاش کنار اومدم.
مسنتر شدن سخت نیست. بخشیدن خودت واسه کمکاریات و قیاس خودت با من رویاییته که همیشه اذیتت میکنن و نمیزارن احساس خوبی نسبت به تولدت داشته باشی.
بعدش کمکم مصمم شدم واسه رویاهام بجنگم و حتی خودمو عوض کنم.
خیلی کارا کردم. مثل سیبی که مدام تو هوا چرخید ولی الان که انتهای سال هستم مثل یه پیرزنیم که وقتی قیاس میکنه میبینه ته همه کارا چیزای خاصی واقعا براش موندن. چیزایی که باعث شدن امسالش از همیشه آرومتر باشه و بدونه سال بعد چیا قراره حقیقتا کمکش کنن.
امسال یه هفت سین از هفت درس بزرگ و مهمی که گرفتم به تو تقدیم میکنم میدونم اگر روی تو هم تاثیر بزارن، حداقل یه سال جلو میافتی. (به اول اسماشم کاری نداشته باش. متفاوت و بزرگتر از اینا فکر کن رفیق)
سین اول
رفیق تو یه لوح ناشناخته از زیباترین طرحایی هستی که زیر غبار ناشناختگی مدفون شدن.
تو نمیدونی کی هستی. چیا برات مهمن، چیا زندگی تو رو بهتر میکنن و چیا حالتو بد میکنن و اصلا چرا حالتو بد میکنن.
راه حل رسیدن بهش، کلاما راحته ولی عمل به اون قراره یه عمر طول بکشه.
باید با شناخت خودت غبارا رو کمکم پاک کنی.
شناخت خودت یعنی چی؟
سادست. به خودت خوب نگاه کن. فقط همین. توجه کامل به زندگیت داشتن یعنی صرف یه زمانی در روزت که با ضعفات، احساساتت و ارزشات خلوت کنی.
تجربیات زندگیت رو کنکاش کنی و ببینی هر روز چه چیزایی تو برهههای مختلف از خودت یاد گرفتی. این یه راهحلیه که برای اون، خودم معادلات انتگرالی حل کردم ولی تهش دیدم داستان خیلی سادهتر از اینا بود.
شناخت واقعی از خودت و پذیرش همه چیزت و حتی تغییر پایهترین افکار و باورهات، اون تغییر عظیمی که میخوای رو ایجاد میکنن. ولی، من مرحله اولشو گفتم.
مرحله دوم چیه؟
بعد درآوردن احساساتت و افکارت و باورها و کلا مباحث مهم درونیت از خودت بپرس چرا؟
چرا این فکر و حس رو دارم؟ آیا این طرز فکر و سبکی که جلو رفتم واقعا کمکم کردن یا نه مثلا به خاطر دید فلان والدینمه که توی ذهنم جا خوش کرده و من واقعا این رو نمیخوام.
راستش رو بگم گاها واسم پیش اومده وقتی به همین درجه از آگاهی رسیدم اصلا اون سبک رفتاری تو زندگیم اتوماتیک کمتر شده! ولی گاهیم که موقعیت تکرار اون اتفاق قبلی پیش اومده، انگار وقتی ته ذهنم حلاجی کرده بودم که آها این از سر همون ضعفیه که بهش رسیده بودم، سعی کردم همون لحظه رویهشو عوض کنم.
راستش ملت خیلی داستانا واسه همین قدمای ساده واست میگن. ببین کدوماش بیشتر بهت کمک میکنه و میفهمیش، دنبالش کن. هیچکس قدیسه نیست مهم اینه که حرف طرف روی ذهن تو میشینه یا نه.
سین دوم
قهرمانات و افراد اثرگذار مهم زندگیتو جدیتر بگیر.
درست یادمه یه پست از استیو هاروی درباره شکرگزاری دیدم که برای من مبنای عادت شکرگزاری صبحم شد و این حرکت ساده خیلی خیلی خیلی زندگیمو بهتر کرد.
از اون به بعد دیدم یه سری حرفا و افرادی که ناخودآگاه تو اینستا دیدم تاثیرات خیلی مهمی روی نگرشم و تعمق بیشترم و تغییر زندگیم گذاشتن.
قهرمان تو میتونه یه شخص کاملا ناشناخته برات باشه. هیچ ایرادی نداره ولی همینکه بفهمی تو از حرفای این بهتر اثر میگیری کافیه.
اگه مثلا یه بخش زمانتو میزاری تو اینستا و میری تو اکسپلورر دنبال حرفای قهرمانات باش. حرفای مهم اونا یه جایی احتمالا خیلی تکونت میدن. حتی ممکنه سبک زندگیشون، واست یه تلنگر خوب باشن.
سین سوم
ورزشی رو در روز دنبال کن که میدونی قراره زندگیتو خیلی بهتر کنه.
ماجرای این درس از شرکت تو کلاس یوگا شروع شد. به نظر من همه ما یه ورزشی رو داریم که مال ماست. اصلا مهم نیست بقیه دنبال چین وقتی تو ورزش خودتو پیدا کنی معمولا خیلی زود میفهمی که اون قراره مال تو باشه.
ورزش تو میتونه برخلاف اطرافیانت باشه ولی اون چیزیه که قراره نه فقط جسمتو بلکه همه زندگیتو دستخوش تغییرات بهتری کنه.
برای من جوابش یوگا شد. یه وقتایی اصلا فلسفه و مناجاتی که آخر کلاس داشتیم منو از بدترین برهههای زندگی و حتی سالم عبور داد. جو عالی، دوستای خوب و آرامشش بهم نیروی مهمی رو تزریق کرد که میدونم ورزش اصلی تو هم قراره همینکارو برات بکنه. قرار نیست مدام ضعفتو نشونت بده یا درد جسمیش از ورزش زدهات کنه. قراره کمکت کنه قدرتت رو پیدا کنی و پرورشش بدی و بهت اعتماد به نفس مطلق عجیبی بده.
ورزش خودت رو پیدا کن و تا آخر عمرت پیشش باش. امسال این یه درس مهم برای من بود.
سین چهارم
این درس همین روزا بهم رسید. من خیلی کارا کردم تا جای ممکن وزنههای سنگینی رو با خودم کشیدم. منم مثل همه آدما فکر میکردم مثلا فلان کار رو بکنم زندگیم بهتر میشه، اگه انقدر تلاش کنم دیگه غمی ندارم.
جواب این درد رو یکی از قهرمانام توی اینستا داد. من دربارش تو کتاب “همه چیز به فنا رفته” هم خوندم ولی تا وقتی اون نگفت نفهمیدم چقدر حرفای منسن مهم و عمیق بود.
امید چرت و پرت محضه!
آره درست خوندی. ریشه اکثر نارضایتی و حس بدبختی ما مسئله امیده. خواستن قشنگه ولی امید میگه باید در انتظار چیز بهتری باشی تا این روزت رو بتونی تحمل کنی.
امید دقیقا مثل هویجیه که جلوی تو گرفتن و دنبالش میدویی. امسال این درس حکم برگ برنده منو داشت.
جوری زندگی کن که تف بزرگی به آینده و گذشتت بندازی. چرا انقدر با نفرت میگم؟ چون این دو تا عنصر غیر واقعی، یک عمر همه چیزتو ازت گرفتن.
تک تک ثانیههای قشنگی که میتونستی عشق رو تجربه کنی، شاد باشی، در لحظه لذت ببری رو، جوری ازت گرفتن که اصلا نمیدونی زندگی واقعی قرار بوده چقدر زیبا و خوب باشه!
یه درس قشنگی رو هم یه مرشدی بهم رسوند. این بود که عشق، زیبایی احساساتته که تو هر چیزی میتونی ببینی. وابسته به کس یا موقعیتی نیست. توی نگاه تو و احساسایه که در لحظه داری. وقتی احساسات بدی داری همه چیز هم برات زشت و منفیه.
متوجه شدم یه ارزش بزرگ زندگی، زندگی با عشقه. هر چیزی که لحظهای گذشتتو رو میاره جلو چشمت و داره بهت احساس منفی منتقل میکنه رو باید بزاری کنار. حتی مرور خاطرات خوش انگار بهت میگه که الانت چقدر بد و منفوره و این عین کفره! شکرگزاری چرا انقدر تاثیرگذاره؟
چون میگه ببین تو این لحظه، تو این همه دلیل برای شاد بودن و لذت بردن داری و خدا خواسته که تو خوش باشی و در رفاه و آسایش سر کنی، ولی تو مدام با ناراحتی و نارضایتی، کفر نعمت الانتو میگی و قطعا سزاوار بدتر شدن شرایطتت هم هستی.
آینده چی؟
از مدام نگاه به آینده چی جز استرس و اضطراب نصیبت شده؟ همه چی همین جاست.
امسال یه کاری کن. فکر کن تو هر روز قراره تو یه دنیای متفاوت چشم باز کنی. هر روز همین روز رو داری و درسای امروز و لذتای ناب امروزتو دریاب انگار واقعا همه چیز قراره شگفتانگیز و جدید باشه. گذشته و آینده رو کمکم کنار بزاری یاد میگیری تلاش هر لحظه و توان امروزتو ببینی. یه جورایی محدودیتای تو هر روز با تلاش همون روزت شکسته میشن. اینطوری مدام با فکر اینکه نه باید اینطوری میبودم یا قبلا انقدر تونستم چرا الان نتونستم، خودتو اذیت نمیکنی.
هر روز تجمیع ماکسیمم توان تو تا آخر ساله. یه سال پرقدرت از همه روزایی میان که تو فقط نگاهت به توان خودت بوده و تازه اینطوری از نیازهای لحظاتت هم غافل نمیشی.
گاهی لازمه کنار بکشی و نفس بکشی چون درونت قراره درسای جالب دیگهای رو از یه روز اینچنینی بگیره و این یعنی آزادی و رهایی و رشد و لذت با هم.
سین پنجم
لیستی از سلاحهای مخفیت داشته باش.
ببین ساخت این لیست به درس مهم اول نیاز داره یعنی توجه به خودت. همه ما یه سری چیزا و کارا داریم که حال ما رو خوب میکنن. اینا بعدا قراره خیلی خیلی کمکت کنن.
اصطلاحا مواردی رو تهیه کن که طبق تجربه تو حالای مختلف خیلی بهت چسبیدن. مثلا دوش گرفتن موقع افسردگی و انرژی پایین. مناجات و درد و دل با خدا اول روز. این سلاحا بهت قدرت میدن.
هر لحظه که لازم داشته باشی میدونی تو اون لحظه چه کاری قراره بهت خیلی کمک کنه و اینطوری سریع میری سراغش و دوپینگ میکنی.
یه راه کشف این مسیر اینه نه تجربیاتتو انتهای روز بنویسی. امروز تو این دنیای جدید (اشاره به درس قبل) تو چیا تجربه کردی؟ چیا خیلی حالتو خوب کرد و چه کارایی بدترین کاری بود که کردی. مثلا فلان جا نباید وایمیستادی پای غر زدنای فلانی چون همه روزتو به گند کشید!
این درسا ذخیره میشن نیازی نیست که اینا رو با غرق شدن تو گذشته یکی در نظر بگیری اینا تنها موارد مهمین که از گذشته باهات میمونن چون تو الان به درساش احتیاج پیدا میکنی.
سین ششم
آمادگی ازدواج دو پایه اصلی داره. این حرفم رو بنویس بزن هر جا که دلت میخواد چون خیلی خاصه.
یک: خوش بودن با خودت و زندگیت
دو: یادگیری نحوه انتقال احساسات مثبتت به دیگران
همه درسایی که واست نوشتم، تازه قراره تو مرحله یک روابطتت به کارت بیان. رابطه خوب یعنی من حالم با خودم خوبه و کاملم و دوم اینکه من یاد گرفتم هر کس در لحظه چه چیزی احتیاج داره و چطور میتونم احساسات خوبم رو به اون هم منتقل کنم.
این دومی به سختی خان اولشه و اصلا چیزیه که همه یادشون رفته اینه که چقدر تخصصیه.
زدن یه حرف اشتباه، یه همدردی غلط با طرف مقابلت، حالا هر کسی که باشه، میتونه تفاوت عظیمی توی زندگی اون فرد ایجاد کنه.
ما سرسری بدون فکر همدردی میکنیم. اصلا درک نمیکنیم چی الان قراره به اون کمک کنه و لازمه همین مرحله اینه که اول به خودمون و حال خودمون کمک کرده باشیم!
وقتی از نظر روحی خوبی و یادگرفتی میانگین حالت خوب باشه حالا وقتشه نگاهتو ببری سمت دیگران و بهشون کمک کنی. همه روابط موفقیتآمیز میشن اگه تو به همین درجه از بلوغ رسیده باشی.
نکته قشنگش ترتیبش هست که ایدهآلترین حالته. بعضی وقتا آدما خودشون کوه مشکلن و هنوز نتونستن با زندگی خودشون و مشکلاتشون کنار بیان، وارد یه رابطه میشن طرفم کلی مشکل داره و این نتیجش میشه فاجعه قرن. جدایی هزار درصد ممکنه. اگرم رابطهای باشه قطعا ویرانست.
فقط اگه موضوع انتخاب کیس آیندته، جذابیت ظاهری و جنسی و هم کفو بودن طرفت رو هم کنارش بزار. اینطوری مطمئننا نیازی نیست ازدواج موفق رو انقدر پیچیده کرد. پایهای ترین اصولش واقعا رو همینا میچرخه.
سین هفتم
این درس عجیبه ولی سادست. خدا رو فراموش نکن.
ببین کاری با عقاید دیگران ندارم. همه تجربیات و تحقیقات ثابت کرده که ایمان به یه نیروی مثبت و بزرگ که کمکت میکنه، باعث میشه واقعا بهتر زندگی کنی. تو همه چیزتو میتونی به اون نیروی بزرگ با هر اسمی بگی. کارت با حرفای دیگران نباشه فقط ببین این کار چقدر تو زندگیت کمکت کرده.
از دید من همه ما با اون نیروهه یه جوری در ارتباطیم. گاهی تعجب میکنیم چطور عمیقترین خواستههامون که به هیچ کس نگفتیم، به حقیقت رسیدن. چطوری بعد درد و دل ودرخواست از خدا یه چیزای خوبی تو روز برامون رخ دادن.
ممکنه درخواستات ازش به نفعت نباشه کافیه باور داشته باشی هر چی اون برای تو میخواد صد در صد بهترین چیز برای تواه. اون بهترین و عزیزترین دوستته که ذرهای نیازی به بدتر کردن اوضاعت نداره و واقعا خوشبختیتو میخواد و تازه دانشش رو هم داره و اشتباه تو کارش نیست. ممکنه فقط ازش بخوای که دستتو رها نکنه و راه درستو نشونت بده مطمئن باش وقتی با ایمان چیزی رو ازش بخوای واقعا نشونت میده.
و امسال من تو تک تک لحظات عجیبم دیدم که چه معجزات بزرگی رو برای من تو تاریکترین لحظاتم رقم زد و حالا جدا فهمیدم که نیازه اول از اون کمک بخوام و بعد با هدایتای درونیم جلو برم و حتی اگه لازمه از کسی درخواست کمک کنم که قلبم میگه. اونی که درا رو باز و بسته میکنه خداست و من به قدرتش ایمان دادم پس اینطوری حتی اگه به در بستم بخورم میدونم که اون میدونسته که به درد من نمیخورده واسه همین بستتش.
در نهایت قدرت درونیت همه اون چیزیه که قراره زندگیتو بهتر کنه. قراره تو رو امسال هم از چالشای سال بعد عبور بده، پس دنبال قویتر شدن باش نه صرفا آرزوی بهتر شدن شرایط. و در نهایت با ذکر آخر هواپونوپونو امسال رو تموم میکنم که هر بار منو سبک کرد و از دل آتیش رها کرد.
بابت همه چیز متاسفم
منو ببخش
متشکرم
دوستت دارم.
دیدگاه ها
سلام دوست عزیز من. نوشته ات رو خوندم و بسی لذت بردم. میتونم بگم این بهترین هفت سینی بود از خوندنش متاثر شدم 🙂 ممنونم که از خالصترین احساسات و تجاربت برای ما مینویسی. XOXO