در این مطلب از سه کتابی که اخیرا تمام کردهام، نوشتهام و امیدوارم به درد همه علاقهمندان به مطالعه بخورد.
کتاب “به خاطر زندگی“
نویسنده: یئان می پارک، مترجم: مریم علی محمدی، نشر کتاب کوله پشتی
خب این کتاب همانطور که از نامش پیداست حالت سرگذشتنامه است. اما داستانش چیست؟
من همیشه به آنطرف مرزهای کرهشمالی خیلی فکر میکردم اما از کی؟ یک روز در حین چرخزدن در اینستاگرام، به کلیپی برخورد کردم. خانومی به اصطلاح خودمان چشم بادامی روی صحنهای با لباس شیک و آرایش موقر، سخنرانی میکرد. وقتی درباره زندگی در کرهشمالی میگفت، احساساتی میشد و اشک در چشمانش مینشست.
باورم نمیشد این زن زیبا اهل کره شمالی باشد. مطالبی که میگفت باعث میشد برق از کلهات بپرد. این شد که من پیش از خواندن این کتاب، با نویسنده آن آشنا شده بودم.
یئان می پارک زاده ۱۹۹۳ در شهر هایسان از کشور کره شمالی است. او سرگذشت وحشتناک و سختی داشته. در حالی که ممکن است شما هم مثل من فکر کنید که هیچکس نمیتواند از زندان این کشور فرار کند، اما عدهای چون او موفق شدهاند، هر چند که این گریختن، هر سال سخت و سختتر میشود.
وقتی این کتاب را میخوانید دائما در حال حیرت زدهشدن هستید. به جز همه اینها، به موهبت شکرگزاری واقعی دست پیدا میکنید. این کشور حقیقتا یکی از بدترین جاهای دنیا برای زندگیست.
اگر صادقانه بگویم اوایل از جنبههایی فکر نمیکردم پیشرفتی کرده باشند اما خب به آن عقب افتادگی که فکر میکردم هم نبودند. ولیکن در سایر قسمتهای کلیدی و مهم دیگر زندگی، از فاجعه چیزی آنطرفتر بودند. یکی از بخشهای متاثرکننده آن را اینجا آوردهام (صفحه ۱۰۴):
بعد از فرارم از کره جنوبی، از اینکه میشنیدم شکوفهها و جوانههای سبز بهاری، سمبل زندگی و شکوفایی در قسمتهای دیگر دنیا هستند، شگفتزده میشدم. در کره شمالی بهار فصل مرگ است؛ بهار درست موقعی از سال آغاز میشود که ذخایر غذاییمان به پایان میرسد، ولی کشاورزان محصولی برای خوردن تولید نمیکنند، زیرا محصولات جدید درست کشت نمیشوند. بهار زمانی است که بیشتر مردم از شدت گرسنگی مردهاند….
… تنها چیز خوبی که درباره بهار از آن روزها به یاد دارم این است که به چوب نیاز نداشتیم تا با زحمت بسوزانیم و گرم شویم؛ علاوهبراین در بهار بین کوههای بیرون شهر پرسه میزدم تا شکمم را با حشرات و گیاههای وحشی آنجا پر کنم شاید گرسنگی کمتر اذیتم کند…
این کتاب حقیقتا پر از امید به زندگیست، حتی در بدترین شرایط و زمان ممکن، ثابت میکند که زندگی هر انسان چقدر ارزشمند است.
این کتاب را نه فقط به خانمها، بلکه به همه توصیه میکنم، چون روی دید بهتر ما نسبت به جامعه خاص و محرومی چون کره شمالی تاثیر میگذارد. در عین حال، تاثیر و تبعات گسترده دیکتاتوری فاجعه بار یک کشور را در کنار تاثیر شستشوی ذهنی به شما نشان خواهد داد.
به جز اینکه نویسنده قلم حرفهای ندارد و از قضا با جزئیات سر شما را درنمیآورد در حین ماجرا احساس میکنید آنقدر زندگی آنها پرتلاطم بوده که یک جلد باز هم حق مطلب را ادا نمیکند.
کلام خالصانه و بیتکلف یئان می شدیدا شما را مجذوب میکند و فکر میکنم دو روزه از شدت هیجانها و ماجراهایش تمامش کردم. امیدوارم لحظات جالبی را با این کتاب سر کنید و مطالب بیشتری بیاموزید.
رمان “تو“
نویسنده: کرولاین کپنس، مترجم: فریبا محمدی، نشر میلکان
رمان تو یا به انگلیسی You را، بیشتر مردم به واسطه سریالش میشناسند. من هم چند باری جسته و گریخته بخشهایی از آن را دیده بودم. قطعا اولین چیزی که چشمتان را در این سریال میگیرد، شخصیت اصلی مرد آن یعنی پن بدجلی است.
این بازیگر فوق جذاب با صدای گیرا و البته کمتر دیده شده، به زیبایی در این سریال نقش آفرینی کرده است. این نقش آنقدر به او چسبیده که نمیتوانی کس دیگری را به جای او در این نقش تجسم کنی.
خب اما بحث ما سر سریالش نیست. نمیدانم باید به شما پیشنهاد بدهم که اول سریال را ببینید یا کتاب را ولی برای خودم متوجه شدم که دیدن فیلم و سریال انگیزه خواندنم را خیلی کمتر میکند. در خصوص خودتان پیشنهاد میکنم هر طور دوست دارید عمل کنید.
رمان “تو” درباره چیست؟
جوزف گلدبرگ مدیر یک کتاب فروشی است. او شخصی متمایز از اطرافیانش است، به این دلیل که باهوش و شدیدا رمانتیک است. شخصیت پیچیدهای دارد. شدیدا خوش بین و خیال پرداز است و یک روز معمولی عاشق گوینویر بک میشود. بک دختری سربه هوا و جذاب با خصوصیات خاص و مشکلات ویژه خود است.
میدانید عشق جوزف یا جو خیلی خیلی متفاوتتر از سایر شیفتگیهایی است که در کتابها میخوانید. طبیعی نیست، چون او شدیدا برای دستیابی به این باور که روزی با بک ازدواج خواهد کرد میجنگد و دست به هر کاری میزند. اگرچه، همان کارهایی که میکند دقیقا بخش هیجان انگیز ماجرایش است.
در خلال داستان، جاهایی هست که به جو حق میدهید. یک جاهایی هم وجود دارد که نمیتوانید هیچ کسی را درک کنید.
دوست ندارم این رمان جذاب را اسپویل کنم. یکی از نکات قشنگ آن این است که با زاویه دوم شخص شروع میشود:
“تو” وارد کتابفروشی میشوی و با دستت در را نگه میداری تا محکم به هم نخورد. لبخند میزنی انگار از اینکه دختر خوبی هستی خجالت میکشی، و …
وقتی تمامش کردم، حس میکردم بعد از سیصد و پنجاه و نه صفحه، با این نوع زاویه دید دشوار راحتتر هستم. این زاویه واقعا خوراک این رمان است چرا که تمام دنیای جو حقیقتا پیرامون بک میچرخد.
خلاصه داستان و ماجراهای خاص آن خیلی به یادماندنی است. پشت جلد نوشته شده که اگر به رمان های روانی آمریکایی و دختر گمشده علاقهمندید، از این کتاب خوشتان خواهد آمد. اولا که روانی خودشانند، ثانیا که من که این دو را نخواندهام ولی اگر شبیه این مورد هستند، مشتاقش شدم.
به نظرم این رمان ارزش سریال شدن را داشت.
کتاب “مثل یک مرد فکر کن مثل یک زن رفتار کن“
نویسنده: استیو هاروی، مترجم: شیرین راحله، انتشارات شیرمحمدی
این کتاب دو سری است که یکی دیگر عکس این یکی است و مناسب آقایان است تا با دنیای خانم ها بیشتر و بهتر آشنا شوند. خب نتیجتا من درباره این کتاب از دید مونث بودن خودم صحبت میکنم.
درباره نویسنده حتما همه در کلیپهای اینستاگرام استیو هاروی را دیدهاید که آمریکایی است و معمولا در برنامههایش خانمهایی نشستهاند و سوالهایشان را میپرسند. او در این کتاب مجموعه تجاربش و سوالات مهم و پرتکرار خانمها از مردان را جمع کرده و سعی کرده به دنبال بهترین پاسخ برایشان باشد.
کتاب واقعا جالب است ولی مدتی همه خانمهایی را که مثل من دیدگاه کاملا متفاوتی از مردها داشتند، شدیدا ناامید و افسرده میکند. اینکه هر کسی که جلو میآید قصد و اینهایی دارد در دنیای زنها واقعا عجیب است.
سه زبان عشق مردها، از این هم برای ما مسخرهتر است. ابراز مالکیت، تامین، حمایت!
به این دوره زمانه که خوب نگاه کنید، میبینید زبان عشق مردها، برای عدهای از زنها توهین محسوب میشود. البته با این دید کلی نمیتوانید کاملا موارد بالا را قضاوت کنید و پیشنهاد میکنم که حتما این بخشها را خوب بخوانید.
باری، نیازهای ساده مردها واقعا برای من یکی متعجبکننده بود. حق میدهم که مردها هیچوقت نتوانند زنها را درک کنند. دنیای ساده آنها با ما فرق میکند.
انتهای کتاب سوالات و مباحث مهمی برای خانمها هست که از نظرم حتما حتی اگر کل کتاب را نمیخوانید، بخش “پاسخ هایی سریع به سوالهایی که همیشه برایت مطرح بودهاند” را بخوانید که آگاهکننده هستند.
قسمت قانون ۹۰ روزه را قبلا جاهایی دیده بودم و ظاهرا اینجا بهتر میفهمید. ماجرایش این است که از دید نویسنده کتاب یعنی استیو هاروی، برای آشنایی کافی برای ازدواج ۹۰ روز کافیست و اگر مردی به این مدت احترام نمیگذارد احتمالا قصدش به هیچ وجه جدی نیست و خودش و ما را مسخره کرده!
برای افرادی که قصد وارد شدن به رابطه دارند، بخش “پنج سوال قبل از شروع رابطه”، به آنها کمک میکند تا به خودشناسی اولیه خوبی درباره خود برسند. این حقیقت دارد که تا وقتی که ما تکلیفمان با خودمان روشن نیست، نمیتوانیم انتظار این را داشته باشیم که بقیه درست و مشخص با ما برخورد کنند!
هنوز کتاب دیگری را کاملا تمام نکردهام، ولی به محض اتمام آنها حتما مختصری راجع به آنها برایتان خواهم نوشت.
دیدگاه ها
Van az emlЕ‘rГЎk elleni kГјzdelem Г©rdekГ©ben ГЎllГtottГЎk fel az anabolikus szteroid-hasznГЎlГіknak. nolvadex dosage for gyno This finding is consistent with three prior single-institution studies of patterns of care for DCIS, which all demonstrated that BCS was an independent predictor of tamoxifen use.
سلام
کتابهای خیلی بهتری وجود دارند خانم فیروز که کاربردهای بیشتری هم در زندگی دارند می تونی آنها را هم در سایتتون بذارین.
و اگر ممکنه یه بایگانی برای سایتتون درست کنین که هر چه می داریم بایگانی بشه