روزگاری داشتم که در آن شدیدا مقید نظم و ترتیب انجام کارها بودم. همه چیز باید همانطوری میشد که من میخواستم. این مسئله باعث شده بود که با یک دنیا در حال جنگ باشم. و البته به جایی هم نمیرسیدم.
بعدا که کمی منعطفتر شدم، اگر عملکرد کمی داشتم، به خودم انگ ناتوانی میزدم. هیچوقت هم به راههای دیگر یا مباحث دیگر فکر نمیکردم.
یک نکته آموزنده که اخیرا آموختهام این است که:
هر بار که از پس کاری برنمیآییم، مقداری عزت نفسمان آسیب میبیند.
عزت نفس هم سبب استرسها، ناراحتیهای روحی و بسیاری از مشکلات بعدی خواهد شد. بعضیوقتها مشکل ما نیستیم. علت این امر توقعات بیجای ما و یا حتی در مواردی ترتیب انجام کارهای ماست!
شروع ماجرا
در یکی از همین روزهای بهاری، من هم مثل سایر همکلاسیهای کلاس نظم شخصی، پنج کار ثابت خود را روی یک وایت برد کوچک سفید نوشته بودم ولی همزمان در بد دردسری گرفتار شده بودم.
ساعت هشت صبح بود. گرسنه بودم، خوابم میآمد و میدانستم که اگر بخواهم با کارهایی مثل صبحگاهی، کتاب نظم شخصی و تولید محتوا، اول روز خودم را زجرکش کنم، شاید از درد معده و سایر مصیبتها در امان نمیماندم. یک مشکل دیگرم با صبحانه، خوابآلودگی بعد از آن بود. گویی یک تکه گوشت بیجانی میشدی که هیچ خاصیت و کاری جز خوابیدن از آن برنمیآید!
باری، سر صبحگاهی نوشتم و فکر کردم. اصولا سر برنامه به همان خشکی قدیم عمل میکردم تا اینکه به ذهنم رسید چرا باید همیشه به ترتیب قدیم کارهایم را پیگیری کنم؟
شاید اگر بعد صبحانه پیاده رویی میگذاشتم، اگر بعد از صبحگاهی اولین کار روزم را پیانو قرار میدادم (کاری که شدیدا از انجام ندادنش حس گناه و به قول آستین کلئون درد کاذب دارم)، میتوانستم به سایر کارها هم برسم.
حتما شما هم شنیدهاید که میگویند اولویتهای مهم خود را اول روز بگذارید و اولویت من، انرژيگیرترین کارم یعنی تولید محتوا بود.
پس نهایتا چه کردم؟
بلاخره دلم را به دریا زدم. بعد از صبحگاهی، پیانو به اتمام رسید. صبحانه را با دل خوش بدون خونریزی و مشکلات جانی خوردیم و پیادهرویی هم خیلی چسبید. بعدش سرحال پای کار اصلیم بودم و اصلا باورم نمیشد تا ظهر، وقت چرت زدن هم پیدا کردهام!
تا پیش از این فکر میکردم اگر به هر تعداد کار اصلیم نمیرسم، مشکل خودم هستم. لیکن گاهی باید روزمرگیها را به همین سادگی شکست. اگر تاکنون فکر میکردید که تنوع چندان جالب نیست، پیشنهاد میکنم که از امتحان راههای تازه و تجربیات جدید نترسید. شاید راهحل شما و حتی بهرهوری بیشتر شما در کارتان، در دل کمی ماجراجویی بیشتر نهفته باشد.
دیدگاه ها
عالی بود مهسا جان
درسته واقعا گاهی با تغییر در روند کارها شرایط از قبل بهتر میشه
فقط نکته مهم اینه که به خودمون اجازه بدیم یکبار امتحان کنیم.
پست
دقیقا همینطور است. ممنونم که محبت داشتی و نظرت را اینجا به اشتراک گذاشتی. شاد و برقرار باشی دوست عزیزم.
دقیقا همین نظر رو دارم به خودمون اجازه بدیم و حتی برای یکبار هم که شده شرایط جدیدی رو تجربه کنیم مثل غذایی که تا نخوری و امتحانش نکنی نمیفهمی که شاید چقدر عاشق خواهی شد
مسا جان چقدر این کلاس نظم شخصی دوستداشتنی و در عینحال عذابآور است. آدم پوستش کنده میشود به خدا…
من هم مشکل تو را دارم. به خدا سخت است اما اگر این چاشنی تنوع را به برنامه خشکوخالیمان بیفزایم بدون شک دلچسب میشود… .
پست
آخ محدثه عزیزم چقدر دیدن کامنتت مثل شنیدن صدایت و دیدنت برایم دلچسب بود. بله برای جغدهایی مثل ما شدیدا دلهره آور است. شبها با استرس خواب نماندن خوابیدن و صبح ها بیدار شدن و ادامه دادن. حقیقتا نیاز به تنوع و تنفس همیشه و همه جا هست. امیدوارم هر جایی هستی پرانرژي و سلامت و شاد باشی. از اینکه نظرت رو به اشتراک گذاشتی واقعا از تو سپاسگزارم.